معنی علیرضا خمسه

حل جدول

علیرضا خمسه

از بازیگران سریال جلال الدین

بازیگر فیلم سلام بر فرشتگان


خمسه

پنج انگشت

فرهنگ معین

خمسه

پنج، پنج انگشت. مسترقه. [خوانش: (خَ) [ع. خمسه] (اِ.)]

فرهنگ عمید

خمسه

پنج،
پنج‌گانه: حواس خمسه،
* خمسهٴ متحیره: (نجوم) [قدیمی، مجاز] عطارد، زهره، مریخ، مشتری، و زحل،
* خمسهٴ ‌مسترقه: [قدیمی، مجاز] = بهیزک

لغت نامه دهخدا

علیرضا

علیرضا. [ع َ رِ] (اِخ) ابن رئیس حسین رویدشتی اصفهانی. رجوع به علیرضا اصفهانی شود.

علیرضا. [ع َ رِ] (اِخ) ابن عبدالواحد ذوقی، متخلص به آگاه. رجوع به علیرضا آگاه شود.

علیرضا. [ع َ رِ] (اِخ) ابن ابراهیم مغنیساوی رومی حنفی، مشهور به اولیازاده. فقیه و عالم فرایض بود و به سال 1301 هَ. ق. درگذشت. او راست: 1- رسالهالامتحان. 2- رسالهالفرائض. 3- ملجاءالمفتین فی الفتاوی، در چهار جلد. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین ج 1 ص 777).

علیرضا.[ع َ رِ] (اِخ) ابن محمود عمری. ادیب و از اهالی موصل بود. در سال 1248 هَ. ق. متولد شد و در سال 1308 هَ. ق. در بغداد درگذشت. او را شعر و مقاماتی است. (از الاعلام زرکلی بنقل از تاریخ الموصل ج 2 ص 260).

علیرضا. [ع َ رِ] (اِخ) ابن یعقوب طرابزونی.منطقی بود. او راست: مغنی الطلاب علی ایساغوجی، که درسال 1299 هَ. ق. از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس المنطق مکتبه ٔ بلدیه ص 34).

علیرضا. [ع َ رِ] (اِخ) ابن حسین بن سلیمان اسپارته ای رومی حنفی، مشهور به وصفی. وی ادیب و از کتّاب شورای دولتی بود و در سال 1314 هَ. ق. درگذشت. او راست: حسن التوسل فی النهار و اللیل. (از معجم المؤلفین بنقل از ایضاح المکنون ج 1 ص 403).

علیرضا. [ع َ رِ] (اِخ) دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل. واقع در 19 هزارگزی شمال باختری سکوهه و 14 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ زاهدان به زابل. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای گرم و معتدل و 160 تن سکنه. آب آن از رودخانه ٔ هیرمند تأمین می شود و محصول آن غلات و لبنیات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

علیرضا. [ع َ رِ] (اِخ) ابن طالب هندی پیشاوری. حکیم بود و در نظم سخن نیز دست داشت. و در حدود سال 1290 هَ. ق. در قید حیات بود. او راست: 1- رمزه المیزان، که منظومه ای است در علم منطق. 2- منظومه ای درباره ٔ طبیعیات. (از معجم المؤلفین بنقل از اعیان الشیعه ج 41 ص 275).


خمسه ٔ طاهره

خمسه ٔ طاهره. [خ َ س َ ی ِ هَِ رَ] (اِخ) خمسه ٔ آل عبا. خمسه ٔ طیبه. پنج تن. رجوع به خمسه ٔ آل عبا شود.


خمسه ٔ طیبه

خمسه ٔ طیبه. [خ َ س َ ی ِ طَی ْ ی ِ ب َ] (اِخ) خمسه ٔ آل عبا. پنج تن. رجوع به خمسه ٔ آل عبا شود.

معادل ابجد

علیرضا خمسه

1816

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری